کارولین لی “بادپناه” الیس

مادر بزرگ من بزرگ, کارولین لی “بادپناه” الیس موسوم Johannpeter به فردریک ویلیام اوت Johannpeter متولد شد, 1839 – 1903, و جوانا غمگین, 1843 – ناشناخته, در خیابان. چارلز, MO در ژوئن 13, 1881. او دومین جوانترین از شش خواهر و برادر بود, گوستاو, آنا, Amalia “مری”, ژولیوس “گل میخ” و چارلز فردریک. Great Grandma was said to be a very strong-willed person. مامان می گوید شخصیت او از طریق پدربزرگ مشخص شد, به مادرم و سپس به من.

Great Grandma went to work in the garment cutting industry at an early age. او با ویلیام پی آشنا شد و ازدواج کرد. Ellis on May 15, 1912, shortly before her 31st birthday. <طول bbox_x = "359" bbox_y = "1473" bbox_w = "12" bbox_h = "20" fsize = "14" fweight = "3" قرمز = "255" سبز = "255" آبی = "255" آلفا = " 1915, او پدربزرگ من را به دنیا می آورد, گیلبرت P. الیس. مادربزرگ سال ها بعد به مادرم گفت که دکترش به او گفته است, “Have a baby or have a nervous breakdown. I didn’t want a nervous breakdown, so I had a baby.”

کارولین لی الیس

Caroline Johannpeter in her 20s

غم انگیز, Great Grandpa died on December 4, 1917, when my grandfather was only two years old. در آن زمان, خانواده پدر بزرگ پول داشتند, اما آنها انتظار داشتند که او از آنها کمک بخواهد. Mom said, “That wasn’t going to happen. She was not going to ask for charity.”

She continued to work in the garment industry and worked to support herself and my grandfather. <طول bbox_x = "359" bbox_y = "1473" bbox_w = "12" bbox_h = "20" fsize = "14" fweight = "3" قرمز = "255" سبز = "255" آبی = "255" آلفا = " 1918, او مدیر شرکت تولید متقابل بود. زنی که یک شرکت تولیدی را مدیریت می کرد در اوایل قرن بیستم آمریکا بسیار نادر بود..

Sometimes, she lived on her own and sometimes she lived with family members. <طول bbox_x = "359" bbox_y = "1473" bbox_w = "12" bbox_h = "20" fsize = "14" fweight = "3" قرمز = "255" سبز = "255" آبی = "255" آلفا = " 1920, او با مادر و خواهرش زندگی می کرد 2136 خیابان سالزبری روبروی کلیسای لوتری بیت لحم. <طول bbox_x = "359" bbox_y = "1473" bbox_w = "12" bbox_h = "20" fsize = "14" fweight = "3" قرمز = "255" سبز = "255" آبی = "255" آلفا = " 1930, she shared a two-family flat with an aunt at 1942-44 خیابان هبرت.

زمانی در دهه 1920, they moved in with Great Grandma’s brother, Julius Johannpeter (مارس 5, 1875 – نوامبر 13, 1961) and his wife Bertha Johannpeter nee Horst (جولای 19, 1880 – اکتبر 22, 1952). Uncle Jules was a surrogate father to Grandpa. پدربزرگ همیشه در مورد تفریحی که با عمه و عمویش و چهار فرزندشان داشت صحبت می کرد. دو پسر و دو دختر برای پدربزرگ مثل خواهر و برادر بودند.

مادربزرگ-بزرگ-الیس

مادر بزرگ بزرگ و پدر بزرگ الیس

پدربزرگ همیشه می گفت عمو جول واژگان گفتاری محدودی دارد, اما او زیباترین نامه ها را نوشت. Grandpa told me one time he and Uncle Jules were sitting in the living room. عمو جولز کمی بیش از حد آبجوی آلمانی دم کرده خانگی نوشیده بود که به ساعت نگاه کرد.. He said, “گیل, می دانید که این یک قطعه ظریف مکانیکی است.” پدربزرگ بزرگترین ضربه را از بازگویی آن داستان گرفت.

مامان به من گفت که عمو جولز یک شوهر معمولی آلمانی است. او هیچ کاری در اطراف خانه انجام نمی داد. مادربزرگ بزرگ گاهی اوقات احساس می کرد که همیشه قدر عمه برتا را نمی داند. از آنجایی که مادربزرگ عمه برتا را می پرستید, او گاهی اوقات اجازه می دهد احساسات خود را شناخته شود.

بعد از یک وعده غذایی شنبه یا یکشنبه, مادربزرگ بزرگ می خواست ورق بازی کند, اما ابتدا میز باید تمیز شود. عمو جولز رفت تا در اتاق دیگر بنشیند, در حالی که عمه برتا می خواست میز را تمیز کند و شستن را انجام دهد. مادربزرگ با گرفتن سفره اوضاع را در دست گرفت, آن را از روی میز بیرون کشید و ظروف چینی را روی زمین ریخت. ظروف با برخورد به زمین با بشقاب ها و فنجان های شکسته در همه جا شکسته شدند.

عمو جولز فریاد زد, “چیکار میکنی لعنتی لی!?!” مادربزرگ بزرگ پاسخ داد, “زمان آن فرا رسیده است که برای برتا یک چین جدید بخرید. این آشفتگی را جارو کنید و بیایید چند ورق بازی کنیم.” مادربزرگ زودتر باید ورق بازی کند. عمو جولز یک سری جدید از چین برای خاله برتا خرید.

مادربزرگ به پیشرفت در حرفه خود ادامه داد تا اینکه بانوی پیشرو در کارخانه پوشاک شد, where she worked.

کارولین لی الیس

Great Grandma Caroline “بادپناه” Ellis in Her Later Years

She sent my grandfather to the prestigious Missouri Military Academy in Mexico, MO. Grandpa did very well his first two years but started goofing off in his junior year. Great Grandma told him that if he did not buckle down second semester, she would not send him back for his senior year. Grandpa thought she was bluffing but found out very quickly not to call her bluff. نمرات او بهتر نشد, so she did not send him back for his senior year. او اغلب به من می گفت که این یکی از بزرگترین اشتباهات زندگی او و یکی از بزرگترین درس های او بود. He had to be responsible for his actions.

مادر بزرگ من, Alvina, who would marry my grandfather in 1938, worked for Great Grandma at the garment cutting factory. Great Grandma lived with them for a couple years after they got married and in 1940, they all worked in the same shop although Grandma quit work soon after the census was taken. Great Grandma would go on to manage one of the garment shops Downtown.

Great Grandma used to take my mom to the Fox Theater, زمانی که هنوز فیلم نمایش می دادند. آنها زمان زیادی را با هم سپری کردند. When Grandma and Grandpa moved onto Kingsland Court, مادربزرگ سال ها با آنها نقل مکان کرد. She always told my mom that she was going to live to see who she was going to marry. My mom and dad got engaged in late 1967 and Great Grandma died in April or May 1968, six weeks before my parents got married. Great Grandma’s will was strong to the end.

هیچ کس مجسمه ای برای کارولین یوهان پیتر نساخته است, اما او یک شخصیت اساسی در خانواده ما بود. مواجه شدن با شرایطی که باعث شکست دیگران می شد, she persevered and accomplished things that were unheard of for her sex in that day and age. من هرگز مادربزرگ بزرگ را ندیدم, اما من قدرت و شخصیت او را تحسین می کنم. من آن شخصیت را در پدربزرگم دیدم و هنوز هم آن را در مادرم می بینم. We come from sturdy stock.


پین آن
اشتراک گذاری